تیداتیدا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

برای دخترم تیدا

نوروز 94 و اولین سفر خارجی به آنتالیا

1394/1/8 10:16
نویسنده : مامان
2,391 بازدید
اشتراک گذاری

سومین عید نوروز از راه رسید و شما عاشق سفره هفت سین هستی و تقریبا همه اجزای سفره رو نام میبری . امسال لحظه سال تحویل ساعت 2/15 صبح بود و از اونجایی که شما شبا دیر میخوابی تا سال تحویل خیلی راحت بیدار بودی ولی مشغول کار شده بودیم و یه دفعه سال تحویل شد و ما عین جت پریدیم سرسفره . سفره که البته  مختصر چیده بودم چون مسافریم . ولی امسال عید یه نکته جالب داشت اینکه از اول ازدواج این اولین سالی بود که ما سال تحویل تو خونه خودمون بودیم چون هر سال عید تو مسافرت سفره مینداختیم . خلاصه زود خوابیدیم تا صبح ساعت هفت هشت بلند شیم و چمدونو ببندیم .

 

 

 

 

تقریبا تا یک هفته مونده به عید هیچ برنامه مسافرت نداشتیم و یهویی پنج شنبه بیست و یکم تصمیم گرفتیم یه جایی بریم . اول از همه باید در عرض یک هفته پاسپورت برای شما می گرفتیم  و تمدید پاسپورت بقیه . جمعه باید عکسامون حاضر میشد تا شنبه صبح بریم اداره گذرنامه . همه عکاسی ها جمعه بعداز ظهر دیگه تعطیل بودن تا یه عکاسی نزدیک خونه مامانی اینا پیدا کردم که بیچاره از ساعت پنج شش تا هشت نه شب معطل ما شد . اول من و شما و مامانی رفتیم . من عکس گرفتم ولی شما که اولش تو عکاسی با آهنگ میرقصیدی بمحض ورود داخل آتلیه جیغ و داد و گریه راه انداختی و بهیچ وجه نشد عکس خوبی بگیریم دیگه ناامید شدم گفتم مسافرت کنسل شد عکس خودمو گرفتم و برگشتم خونه مامانی اینا . آقای عکاس گفت میتونی یه عکس زمینه سفیدشو بفرستی تا درستش کنم ولی وقت این کارا رو نداشتیم .غمناک

وقتی ماجرا رو برای بابایی تعریف کردم اومد چند کلمه با شما صحبت کرد و بعد پرسید بابایی اگه من بیام باهات عکس میندازی گفتی آره باورم نمیشد گفتم نمیذاره ولی چاره ای نبود امتحان کردنش بهتر از هیچی بود .خلاصه دوباره سوارشدیم رفتیم عکاسی و دیدم آقاهه داره درو میبنده بره . گفتم آقا دخترم راضی شده عکس بگیره میشه دوباره امتحان کنین گفت خانم داریم تعطیل میکنیم و امشبم مجلس عروسی داریم و کارداریم و ... بالاخره راضی شد درو بازکرد . رفتیم تو آتلیه از هولم با عجله موهاتو خرگوشی بستم و نا میزون بودنشم بی خیال شدم چون هر آن ممکن بود دوباره قشقرق به پا کنی ولی درکمال ناباوری نشستی روی صندلی صاف تو دوربین نگاه کردی و تازه لبخند هم میزدی که برای عکس دوم گفتم لبخند نزن و شما هم نزدی . تعجب

خدایا ازدست این بچه های لجباز واقعا شما قلق دارین . عکس شمارو چاپ کرد و داشتیم میومدیم که بابا زنگ زد گفت همه عکاسیا بستن گفتم ما یه عکاسی پیدا کردیم و عکس انداختیم بابا گفت عکاسه رو نگه دار تا با عمو بیایم اونطرف . اینجوری شد که آقای عکاس جمعه تاساعت نه ، نه و نیم شب بخاطر ما موند و پروسه عکس پاسپورت بسلامتی انجام شد . پاسپورت شما دوشنبه اومد و مال بقیه تا چهارشنبه .

در مرحله بعد میخواستیم بریم مالزی ولی هفته اول عید تورهای مالزی پر شده بود و ما هم که هفته اول حتما میخواستیم . تنها جایی که ویزا نمیخواست و هفته اول جا میداد ترکیه بود . استانبول هم که کلا مناسب گشتن و خریده که بابای شما اهل هیچ کدوم نیست و فقط پایه تفریحاته . بنابراین گزینه آنتالیا انتخاب شد . وقت زیادی برای تحقیق درمورد هتلها هم نداشتیم فقط ملاکمون پنج ستاره یو آل بود که همه چی داشته باشه و استخر آبگرم  که گفتن هتل الاکوآلیتی تنها استخریه که آبگرم روباز داره و هتل بسیار خوبی هم هست عکساشم تو سایت بوکینگ دیدیم قشنگ بود و در نتیجه اینم شد هتل انتخابیمون . پنج شنبه بیست و هشتم بلیطها رو گرفتیم . پرواز اطلس جت مستقیم آنتالیا برای شنبه اول فروردین تا جمعه هفتم . از اینجا ببعد با عکس از توی فرودگاه امام خمینی شروع میکنم به روایت سفر .بغل

 

این اولین پاسپورت و اولین بلیط هواپیمای شماست .بوس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

توی هواپیما فوق العاده آروم و ناز بودی حتی کمربند هم می بستی سکوت

 

 

 

 

ورودی هتل

 

 

 

 

خانمی که عصرها تو بار هتل به  نوای چنگ مهمونمون می کرد

 

 

 

 

دوستی پیدا کرده بودی خیلی شبیه و همسن خودت به اسم درنیکا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تبریک سال نو هتل برای ایرانیها

 

 

راهرونوردی

 

 

عصرها توی بار

 

 

 

اینطوری که متوجه شدیم این هتل خیلی کودک دوست بود . در بدو ورود به اتاق هتل که دیدیم با وجود اینکه اتاق دو نفره کودک بدون تخت گرفته بودیم ( چون شما پیش خودمون می خوابی ) یه تخت کودک گذاشته بودن و یه خرس بامزه و حوله و دمپایی و بیسکوییت و پیش بند و بشقاب و قاشق و صندلی دستشویی کودک و چهار پایه که دستت به دستشویی برسه .

ضمنا محل نگهداری و بازی کودکان که خیلی بزرگ و مجهز بود به اسم EVERLAND بچه ها رو ساعات زیادی سرگرم می کرد .

 

 

 

 

 

 

 

روشویی مخصوص کوچولوها که خیلی حال می کنی باهاش

 

 

 

 

آینه بازی

 

 

 

 

 

 

خرس هدیه هتل

 

 

جالب این بود که تمام این مدت شبا می رفتی تو تخت خودت و خرسه رو بغل می گرفتی سریع می خوابیدی . باورم نمیشد بتونی جدا بخوابی شاید این شروع خوبی باشه که یواش یواش تو تخت خودت بذاریمت .

هدیه اورلند هم یه کوله پشتی با همون خرسه عینکی

 

 

یه یخچال کوچولو پر آب معدنی و آبمیوه گذاشته بودن و شما هر دفعه می رفتی برای خودت آبمیوه برمی داشتی .

 

 

اتاق خواب بچه ها

 

 

 

 

 

قسمت رستوران هتل که خیلی خوشمزه و متنوع بود .

خیلی هم زود موقع ناهار و شام می شد . خوشمزه

 

 

رستوران

 

 

یه تیپ جدید که از مارک آنتالیا خرید کردیم .

 

 

 

 

 

 

 

سفره هفت سین هتل

 

 

 

آماده برای رفتن به دیسکو

مربی های اورلند هر شب ساعت هشت و نیم مراسم مینی دیسکو برگزار می کردن .

 

 

 

و شبا هم بیلیارد و بولینگ خیلی باحال بود .

راستی بعد از آموزش اسکی و بیلیارد ، بولینگ هم به ورزشهای لوکس شما اضافه شد زیبا

 

 

 

 

 

 

 

سوار بر شونه های بابا

 

 

 

 

متاسفانه پات خورد به اتوی مو و یه خورده سوختگی ایجاد شد که روش خمیر دندون زدم عزیز دلم بی حوصله

 

 

روز آخر

 

 

دوستای همبازیت تو هتل

 

 

 

 

تو فری شاپ فرودگاه محبتت به این بوفالو گل کرده بود .

 

 

 

آبنبات قد سر خودت خوشمزه

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (3)

سما مامان مرسانا
23 اردیبهشت 94 21:38
سلام عزیزم من 7بار آنتالیا رفتم و هتل کیلیکیا پلاس خیلی هتل خوبی بود واقعا عالی بود شهر خیلی زیباییه البته ما تو کمر بودیم هتلمون داخل شهر نبود عکس ها خیلی زیبا هستنتیدا جون امیدوارم بهت خوش گذشته باشه
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم آره واقعا عالی بود جای شما خالی
رویا
26 اردیبهشت 94 15:48
همیشه به خوشی تیدا جونی
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم
شيرين
11 خرداد 94 17:27
به به چه مسافرت با حالي ولي بعداز برگشتن ادم دپرس ميشه هميشه شاد وخوش باشيد هتلتون خيلي جالب بود به خاطر بچه ها ميتونم بپرسم اسم هتاتون چي بود اگه جوابشو تو وب خودم بديد خيلي خوشحال ميشم هزار تا بوسواسه تيدا جونمممم