تیداتیدا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

برای دخترم تیدا

تبریک ، تبریک ، عروسکم

    ناز دختر ما تو اولین مسابقه زندگی اش ، جشنواره نی نی و   طبیعت رتبه سوم را از بین 293 نفر و با کسب 777 رای بدست   آورد .   مبارکت باشه عزیز دلم انشالا تو همه مراحل زندگی موفق و   پیروز باشی گلم .   از همه دوستانی که به دخترم رای دادن و برای رای جمع کردن   تلاش کردند ممنون و متشکرم امیدوارم بتونم براشون جبران کنم .   همینجا از پدر مهربونت که برای موفقیت شما خیلی تلاش کرد   سپاسگزاری میکنم .                               &...
23 خرداد 1394

نوروز 94 و اولین سفر خارجی به آنتالیا

سومین عید نوروز از راه رسید و شما عاشق سفره هفت سین هستی و تقریبا همه اجزای سفره رو نام میبری . امسال لحظه سال تحویل ساعت 2/15 صبح بود و از اونجایی که شما شبا دیر میخوابی تا سال تحویل خیلی راحت بیدار بودی ولی مشغول کار شده بودیم و یه دفعه سال تحویل شد و ما عین جت پریدیم سرسفره . سفره که البته  مختصر چیده بودم چون مسافریم . ولی امسال عید یه نکته جالب داشت اینکه از اول ازدواج این اولین سالی بود که ما سال تحویل تو خونه خودمون بودیم چون هر سال عید تو مسافرت سفره مینداختیم . خلاصه زود خوابیدیم تا صبح ساعت هفت هشت بلند شیم و چمدونو ببندیم .         تقریبا تا یک هفته مونده به عید هیچ برنام...
8 فروردين 1394

دیزین بهمن 93

پنج شنبه و جمعه  24و93/11/23 تعطیلات 22 بهمن تصمیم گرفتیم با دایی و خانمش و عمو بریم دیزین تا هم شما که تا حالا برف رو از نزدیک لمس نکرده بودی برف ببینی هم خودم که امسال زمستون برف ندیدم  . صبح پنج شنبه راه افتادیم وقتی رسیدیم برف میومد اول رفتیم هتل دیزین دوتا اتاق کنار هم (که یه در وسطشون بود) گرفتیم و وسایلمونو گذاشتیم و برگشتیم بیرون برف بازی بعلت اینکه برف و مه زیاد بود پیست بسته بود و بچه ها نتونستن اسکی کنن در نتیجه امروز به برف بازی گذشت . دیدن هیجان شما و اولین لمس برف خیلی لذت بخش بود انگار یه عمر برف بازی کرده بودی دستکشاتو در میاوردی تا با دست برف برداری بعد از چند دقیقه گفتی یخ کردم .     ...
24 بهمن 1393

شهربازی ژوپیتر کورش

93/11/20 این هفته بابا ماموریت بود و من و شما و مامانی رفتیم ددر . اول یکم تو پاساژ کوروش گشتیم و خرید کردیم که البته مثل همیشه خرید برای دختر گلم بود . بعد هم سرزمین عجایب و دخملی من که ازاین بازی به اون بازی می دویدی و تا همه بازی هارو سوار نشدی رضایت ندادی بریم .                       داخل تونل و تا تونسته بودن ترسناک ساخته بودن     بازی جدید  می دیدی بدو بدو میرفتی تو بعد می دیدی من نیومدم برمی گشتی می گفتی بیا       ...
20 بهمن 1393

kids club باشگاه انقلاب

93/11/6 کیدز کلاب این پست دیگه به روایت تصویره که ببینی چه جوری همه جا رو زیر و رو کردی         داشتی برای من چای می ریختی                   یعنی عاشق این سرویس بهداشتی بچه هام من . شما هم از اون روز به بعد هر جا میریم دستشویی می گی مخصوص بچه ها داره ؟                       اونجا هم یه آنا پیدا کردی که بجای اینکه سوار تاب ب...
6 بهمن 1393

تیدا در استخر ناوا

گل قشنگم بعد از یک ترم کلاس شنا بدلیل اینکه خاله ستاره مربی شنای دلفین ستاره به مسافرت رفت چهار هفته فاصله افتاد تا بگردم و یک کلاس خوب و معتبر دیگر پیدا کنم تا آموزش شنا ادامه پیدا کنه و وقفه نیفته . البته هنوز کوچولویی و حرکات دست و پای شما هماهنگ نیست ولی جهت آشنایی وایجاد علاقه و انگیزه لازمه این آموزشها و کلاسها ادامه دار باشد تا نتیجه ای حاصل بشه . نباید با چند جلسه کلاس رفتن انتظار داشته باشیم دختر کوچولوی ما شنا بکنه و اگه نکرد مایوس نشیم . تابستون امسال که خیلی دریا رفتیم و شما همش تو آب بودی میدونستم از اون بچه هایی نیستی که به زور باید با آب آشتی شون داد . در نتیجه تو کلاس شنا هم از اول ذوق و شوق فراوان نشون دادی . شاید...
2 بهمن 1393

موسسه بادبادک

بعد از اینکه تصمیم گرفتم کارگاه مادر و کودک شما رو عوض کنم باکلی تحقیق اینترنتی و پرس و جو ، موسسه هنرهای تجسمی بادبادک را پسندیدم . با اینکه از موسسه کودک دوزبانه نیلوفر آبی هم راضی بودم اما میخواهم آموزش شما آکادمیک تر باشد که بنظرم بادبادک به این هدف نزدیکتر است .    بعد از گذشت بیش از دو ماه از ترک نیلوفر آبی و اینکه دو سه هفته ای هم هست کلاس شنای مادر وکودک هم به پایان رسیده بود احساس کردم توی  خونه حوصله ات سر رفته و باید دوباره برنامه ریزی کنم تا ساعاتی در هفته با هم بریم کلاس .این بود که تو موسسه بادبادک شعبه حسین آباد اسم شما رو رزرو کردم تا بمحض شروع ترم جدید بهمون خبر بدن و بالاخره از 93/10/27 به کلاس بازی...
27 دی 1393

اولین تئاتر کودک( خروس زری پیرهن پری )

نوگلم زمستونه و هوا کم و بیش سرده هرچند امسال برف نداشتیم تو تهران ولی ارتفاعات برف خوبی اومده و جون میده واسه اسکی .  ولی ازاونجایی که حاضر نیستم حتی یک شب دخترمو تنها بذارم و دنبال تفریح برم  اصرار زیاد بابا هم نتونست حریفم بشه و ناچار تنها میره اسکی ( البته عمو باهاشه ) . آخه پنج شنبه شب هتل دیزین میخوابن تا جمعه صبح هم راحت اسکی کنن . منم که جدایی از تو محاله محاله .   اینه که آخر هفته منو شما باهم میریم تفریح ( منظورم تفریحات شماست تفریحات کودکانه )   پنج شنبه 93/10/25 رفتیم فرهنگسرای نور توی آیت اله کاشانی تا شما برای اولین بار به تماشای تئاتر کودک بشینی و از اونجا که تو بچگیم عاشق نوار خروس زری پی...
25 دی 1393

اولین عروسی

سه شنبه 93/7/15  عروسی دایی جواد بود تو باغ پرنیا . تقریبا دوسال و یکماهته .عروس کوچولوی من خیلی بهونه گیری کرد. عزیزم ببخشید آرایشگاه رفتن من طولانی شد و شما خیلی منتظرم بودی برای همین تو تالار همش گریه میکردی و بغل و شیر میخواستی . من که همین جوریش دیر رسیده بودم به اتاق عقد تو سالنم شما نمیذاشتی مامان به مهمانها و مراسم برسه . آخر شب که پشت ماشین عروس راه افتاده بودیم به زور تو ماشین نگهت داشته بودم همش میخواستی سرتو توی اون باد خنک بیرون ببری . تا بالاخره رسیدیم خونه مامانی و بابایی که خدا رو شکر مراسم آخر شب و کیک تو پارکینگ خونه  خودشان بود و من به محض رسیدن شمارو بردم بالا که با چند تا از مهمانها موندی خونه و من تونستم یکم...
17 مهر 1393