تیداتیدا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

برای دخترم تیدا

دیزین بهمن 93

1393/11/24 11:55
نویسنده : مامان
1,989 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه و جمعه  24و93/11/23

تعطیلات 22 بهمن تصمیم گرفتیم با دایی و خانمش و عمو بریم دیزین تا هم شما که تا حالا برف رو از نزدیک لمس نکرده بودی برف ببینی هم خودم که امسال زمستون برف ندیدم  . صبح پنج شنبه راه افتادیم وقتی رسیدیم برف میومد اول رفتیم هتل دیزین دوتا اتاق کنار هم (که یه در وسطشون بود) گرفتیم و وسایلمونو گذاشتیم و برگشتیم بیرون برف بازی بعلت اینکه برف و مه زیاد بود پیست بسته بود و بچه ها نتونستن اسکی کنن در نتیجه امروز به برف بازی گذشت . دیدن هیجان شما و اولین لمس برف خیلی لذت بخش بود انگار یه عمر برف بازی کرده بودی دستکشاتو در میاوردی تا با دست برف برداری بعد از چند دقیقه گفتی یخ کردم .چشمک

 

 

 

 

پله بازی تو هتل

 

 

شب رفتیم سالن بیلیارد و با آموزشهای بابا و عمو و دایی شما به این ورزش هم تسلط کامل پیدا کردی خندونک

 

 

و تیدا کوچکترین بیلیارد باز جهان قوی

 

 

 

 

 

 

 

 

دیر وقت که دیگه همه خسته و گرسنه شده بودن می خواستیم بریم بار هتل دیزین 2 شام بخوریم . کل مسیر یخ زده رو دویدیمو شما رو شونه بابا نشسته بودی . از دم هتل تا هتل 2 فیلم سلفی گرفتیم از دویدن دسته جمعی و خوش گذشت همش می ترسیدم بابا سر بخوره و با هم بیفتین زمین . که خدا رو شکر سالم رسیدیم .

 

 

 

 

 

باز هم پله بازی و من از ترس افتادن و گم شدن پا به پای شما پله بازی کردم .نه

 

 

 

جمعه صبح هوا عالی و با تله کابین رفتیم قله . استایلت منو کشته عینک

کوچکترین اسکی باز جهان در صف تله تشویق

 

 

 

 

با رفتن بقیه برای اسکی کردن بازهم من موندم و شما که اینور و اونور می رفتی و برف نرم و زیر پاهات تجربه می کردی .

 

 

 

 

رفتیم توی رستوران تا گرم بشیم و یه چیزی بخوریم و دوباره بازی

 

 

 

خانم خوشگله اینجا وسط پیسته ها خیلی شیک داری قدم می زنی زیبا

اسکی بازا ازکنارت رد می شدن و شما کاملا ریلکس و گاهی تند تند می رفتی . منم جلوی شما ایستادم و عقب عقب می رفتم که مبادا سرعت بگیری و یه وقت قل بخوری .

جای پامو تو برف می بینی .فرشته

 

 

 

مراسم اهدای جوایز بچه ها توسط چندتا از هنرمندان

 

 

اینجام که بدو بدو دنبال هاپوها . سعی کرده ام  از سگ و گربه نترسونمت . ولی وقتی میری تا نزدیکشون خودم می ترسم .

 

 

 

راستش یه جایی دیگه خسته شدم و با هم رفتیم سوار تله شدیم که بریم پایین .

و شما محو تماشای کوه های پر از برف و عظمت خدا.

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

دوقلوها ارغوان و امیر عباس
27 اسفند 93 13:32
باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید عید شما مبارک
رویا
29 اسفند 93 15:27
خداوندا ، نمیدانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما برای دوستان من عطا فرما : هزار و سیصد امید هزار و سیصد و نود بهروزی هزار و سیصد و نود و چهار لبخند زیبا پیشاپیش سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد .