تیداتیدا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

برای دخترم تیدا

بیست و هفت ماهگی بلبلم و بای بای می می

1393/9/19 11:36
نویسنده : مامان
1,557 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگل مامان هرچند خیلی وقته مثل آدم بزرگا صحبت میکنی اما خداروشکر لطف میکنی چندتا کلمه رو بچگونه و شیرین میگی تا ما کیف کنیم . حالا میخوام فرهنگ لغت تیدایی رو اینجا برات بذارم :

داشود = قاشق ( من و بابا زندگی میکنیم با داشود گفتنت )

بشداب  = بشقاب

لب پشتم = پشت لبم ( تا لیمو ترش که عاشقشی خالی خالی میخوری میگی لب پشتم میسوزه )

بغزاله = بزغاله

بخانطر = بخاطر (وقی ازت سوالی میپرسم  با نازو ادا میگی بخانطر ....)

گوش پاک کن = برف پاک کن (تا برف پاک کن ماشینو میزنم میگی گوش پاک کن قه قهه)

تلمزون = تلویزیون

آرون = آروم

دمونت شم = قربونت شم

آبمیو یا آبمیلو = آبلیمو

نوبایل = موبایل

نوب = مبل (دلم ضعف میره وقتی میگی بشینم تو نوب )

نربا = مربا

نبارک = مبارک

سمالتی = سلامتی

حرفات شیرینه و به دل میشینه خلاصه دلبری میکنی با این سر و زبونت . یکی از تکه کلامات که خیلی جذاب میگی صداتو نازک میکنی و وقتی ما منظورتو میفهمیم میگی آره یعنی خدای ناز و ادایی .

عاشق تلفن حرف زدنی . هرکی زنگ بزنه جواب تلفنم خودت میدی روی اسپیکر میزنی  که بلند شه صدا. به تقلید از بابا گوشیو روی شونه ات میذاری بدون دست راه میری صحبت میکنی تلفن درست مثل بابا . گوشیو بر میداری و خودت شماره گیری میکنی . بعضا دیده شده به جاهایی زنگ زدی و یا آخرین شماره رو می گیری  و شروع میکنی

سلام چطوری خوبی چه خبر سمالتی چیتار میتنی بازی میتنم تاری نداری خدافظ

موبایلم که از دست شما در امان نیست یه چیز جالب شما رمز موبایلمو بلدی و خودت شخصا رمز میزنی و تو برنامه ها میگردی با سر انگشت کوچولوت خیلی نرم صفحه به صفحه میگردی تا به بازیهای دلخواهت برسی بخصوص دربه یعنی گربه تام رو خیلی دوست داری یک سری چیزا رو پاک میکنی یا جابجا اونوقت من در به در باید دنبال آیکونها بگردم . و قشنگتر اینکه بمن میگی مامان برام آرایش و لات دانلود تن تعجب

 

 

 

 

یه روز دیدم رفتی خودت شخصا لباساتو در آوردی و مثلا لباس بیرون پوشیدی و دستکش و کفشاتم پات کردی ( روفرشی آخههه خندونک )

اومدی گفتی : من دارم میرم بیرون

گفتم : کجا

برم بدردم (بگردم )

پس من چی ؟

میخوام تورو تنها بذارم

من : گریه

 

 

 

تیدا و غم جدایی از می می

 

بالاخره موقع از شیر گرفتنت رسید از این ور و اونور شنیدم بیشتر از دو سال شیر خوردن همچین خوبم نیست بخصوص که الان پائیزه و بهترین فصل شیر گرفتن . زمانیکه تصمیم به این اقدام سخت گرفتم دقیقا دو سال و دو ماه و بیست و دو روزت بود . واقعا سخت . شب اول همراه شما منم گریه میکردم البته جوری که نفهمی . تو بغلم بودی و سرت رو شونم گریه و ناله میکردی با هم راه میرفتیم و گریه میکردیم گریهگریه

 

 

آخه خیلی بهم وابسته مون کرده بود این شیر دادن . اول خدا رو شکر میکنم که به من نعمت و توان داد دو سال تمام  دخترمو از شیر مادر سیراب کنم و بعد ناراحتم که عاطفی ترین و قشنگترین لحظات با تو بودن دیگه برام تکرار نمیشه هر چند من از هر لحظه اش خوب استفاده کردم و انقدر سیر نگاهت کردم چون میدونستم تمام شدنی است .

این مدت خواباندنت خیلی سخت شده چون عادت داشتی با شیر بخوابی حالا با شیشه شیر میدم و تو بغلم رات میبرم تا خوابت ببره بعضی وقتا کمرم درد میگیره گو اینکه شما انقدر فهمیده ای که بعد چندروز  خودت گفتی کمرت درد میگیره باید رو پات بخوابم .قربونت برم که انقدر به فکر مادرتی و حالیته .

اینروزا بیشتر بغلت میکنم و بیشتر میگم دوست دارم تا حس نکنی چیزیو از دست دادی .

هر وقت بگی بغل فوری بغلت میکنم بابا میگه داره بغلی میشه ولی من میگم الان تو شرایط سختیه باید هرچی خواست انجام بدیم تا از سرش بیفته .

 

 

دخترم شاید دیگه آنقدر گرم و نزدیک بمن نچسبی ولی آغوشتو ازم نگیر که همیشه محتاج گرمای وجودتم .

حتی زمانیکه بزرگ شدی و برای خودت خانمی شدی بدان که حس من بهت تغییر نکرده و هنوزدلم میخواد با چشمات و دستات منو سخت بفشاری . اینکه میگم با چشمات واقعا با چشمات جوری نگاهم میکردی انگار منو سفت گرفتی تا یه وقت می می رو ازت نگیرم .

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)