تیداتیدا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

برای دخترم تیدا

تولد کفشدوزکی

تولد یکسالگی دختر نازم پنج شنبه 27 شهریور 92 با تمام استرس هامو ،نگرانیهام بخوبی وخوشی برگزار شد وفکر میکنم به همه مهمانها هم خوش گذشت .خدارو شکر که همه چی اونطوری که میخواستم انجام شد تا خاطره خوبی برای دیگران و یادگاری برای جیگر طلای خودم که خیلی چیزی از جشن نفهمید بماند و بداند که خیلی دوستش داریم .   دخترک کفش دوزک من     و اما عکسها. سالن جشن تولدت  سالن اجتماعات یک برج بود که اجاره کردیم و دی جی و بادکنک آرایی و تزئینات که توسط بابا و دایی جواد و دایی سعید و میلاد دوست دایی و امیر پسر خاله انجام شد دستشون درد نکنه            ...
14 آبان 1392

یکسال و یکماهگی گل نازم

تیدای مامان عشق مامان نمیدونی دیدن تلاشات برای اولین قدمها چه سروصدا و هیجانی تو خونه برپا کرده من و بابایی جیغ و هورا و خنده و دیگه نمیدونیم خوشگل خانممون را چه جوری از شدت خوشحالیمون  مطلع کنیم . اینروزا اولین قدمهاتو بر میداری و ما باعشقو لذت آرزو میکنیم همه قدمهاتو با موفقیت برداری . از چند روز مانده به تولدت دو سه قدم دو سه قدم شروع کردی و در طول این یک ماه هر روز بر تعداد قدمهات اضافه شد تا الان که دیگه چهار دست وپا رفتنو افت میدونی وبرعکس چند روز پیش که هنوز سرعت رو توی چهار دست وپا رفتن میدونستی حالا فقط وقتایی که حواست نیست چهار دست وپا میری و تا یادت میافته سریع بلند میشی راه میافتی . جالب اینکه هنوز تعادلتو یاد نگرفته بودی ...
22 مهر 1392

آتلیه یکسالگی

عزیز دل توپولی ملوس مامان ، شاهزاده خانم کوچولوی خونه ما ، دردانه دختر خانواده مامان و بابا ، شیرینتر از قند وعسل ، شما با ناز و ادات و هوش بالات دل همه رو بردی . برای یادگاری از قدو قواره و استایل یکسالگیت بردمت آتلیه . میخواستم قبل از اینکه راه بیفتی ازت عکس چهار دست و پایی بگیرم ولی شما در عرض چند روز بلند شدنو راه رفتنو یاد گرفته بودی طوری که تا میگذاشتیمت زمین فوری بلند میشدی و تیک تیک تیک راه میرفتی اصلا تو دکورها بند نمیشدی با اینکه سخت میشد خندوندت ولی در کل از عکسات راضیم من و مامانی شما رو برده بودیم و چند ساعتی طول کشید تا چندتا دکور و چند دست لباس را عوض کنیم آخرین لباسو که خواستم تنت کنم واقعا خسته و غرغرو شده بودی دیگه دی...
4 مهر 1392

یکسالگیت مبارک

با شکوهترین هدیه خداوند تیدای من تولدت مبارک . من امروز مادرم من هر روز مادرم  . یکسال پیش در این روز چشمامو باز کردم و تو را در آغوشم گذاشتند چقدر منتظر دیدن روی ماه تو بودم و تو چه آروم و معصوم به من چسبیدی . برای تو عمری دراز و روزهای خوب و شبهای روشن و زندگی پربرکت وقلبی مهربان آرزو میکنم . یکساله شدنت مبارک دردانه من . بدنیای ما خوش آمدی . تو که باآمدنت دنیای من و بابا رو رنگی و گرم وشاد کردی . پارسال اینموقع خدابه مایک دختر زیبا عطا کرد که ما اسمشو گذاشتیم تیدا یعنی دختر زیباروی و همچنین دختر آفتاب و تو دختر آفتابم با نور خودت دنیامونو روشنتر کردی . نامدار باشی . تولدت مبارک فرشته کوچک خوشبختی . خدا رو شکر که خدا از بی...
20 شهريور 1392

روزت مبارک دختر نازم

شنبه 16 شهریور 92 روز دختران است خدارو هر روز شکر میکنم که منو لایق داشتن یک دختر از جنس فرشته ها دانست . خدا کند مادر خوبی براش باشم و بهترین تربیتو بهش بدم . گل همیشه بهارم روزت مبارک و به جنسیتت افتخار کن . خدا شمارو خیلی دوست داره .         ...
18 شهريور 1392

خداحافظی با دایی

یکشنبه سوم شهریور 92  رفتیم فرودگاه امام بدرقه دایی مسعود .ساعت 10:45 دقیقه با پرواز امارات رفت دوبی .بسلامتی از اونجا هم جمعه ساعت 3 صبح با پرواز واشنگتن میرود آمریکا برای دکترا . دایی جون ایشالا موفق باشی .دلم برات تنگ میشه . دایی مسعود هم کلی تیدا جونو بوسید و گفت حیف شد برای تولد تیدا نیستم . جاش خیلی خالیه . نمیدونم وقتی برگرده تیدا چند سالشه . ولی حتما میتونه حرف بزنه .
18 شهريور 1392

جشن دندونی

تیدای خوشگل ما صاحب دوتا دندون مرواریدی شده که کلی هم بهش مینازه جمعه 92/5/18 که عید فطرهم بود جشن دندونی تیداعسلی رو برگزار کردیم و یه آش دندونی خوشمزه هم به افتخارش پختیم که ایشالا دندونای بعدیش رو هم بسلامتی وراحت در بیاره
10 شهريور 1392

یازده ماهگی گل نازم

هورا کوچولوی ملوس دیگه چیزی نمونده تا یکسالگیتو جشن بگیریم .نزدیکه یکساله تو قلبم نشستی .حالا گل ناز ملوسم باشیطونیاش همه رو انگشت به دهان میگذاره . فقط علاقه ای به راه رفتن نداری . درست مثل موقعی که سینه خیز میرفتی اینقدر سرعتت بالا رفته بود که دوست نداشتی چهار دست وپا رفتنو تمرین کنی فقط میخواستی تندتند بخزی روی زمین . حالا هم چنان با سرعت چهار دست وپا میری که آروم آروم گام برداشتن اونم با کمک دیگران جلوی سرعتتو میگیره . شما هم که عاشق استقلال . هرموقع میذاریمت رو پاهات که راه بری خودتو شل میکنی و آویزون که یعنی ولم کنید خودم هر جوری دوست دارم  راه برم . از درودیوار بالا میری . به طورغیر قابل انتظاری سریع از روی مبلها بالا میریو د...
10 شهريور 1392

ده ماهگرد عروسکم

  اولین مرواریدت مبارک بی دندون یه دختر شاد و شیطون،کنجکاو و مهربون شدی عزیزکم.حرف گوش کن و دست ودلباز.  روز به روز بزرگ شدن و کسب مهارتهای بیشتر دخترمو میبینم  و چقدر لذت بخشه. و بالاخره بیست و پنجم تیر ماه اولین مروارید خانومی از لثه های خوشگلش سرک کشید. تیدا ده ماه ویک هفته داره وشب که داشت با لیوانش آب مینوشید صدای قشنگی مثل صدای زنگ کریستال همه روذوق زده کرد.
16 مرداد 1392