اولین عروسی
سه شنبه 93/7/15 عروسی دایی جواد بود تو باغ پرنیا . تقریبا دوسال و یکماهته .عروس کوچولوی من خیلی بهونه گیری کرد. عزیزم ببخشید آرایشگاه رفتن من طولانی شد و شما خیلی منتظرم بودی برای همین تو تالار همش گریه میکردی و بغل و شیر میخواستی . من که همین جوریش دیر رسیده بودم به اتاق عقد تو سالنم شما نمیذاشتی مامان به مهمانها و مراسم برسه . آخر شب که پشت ماشین عروس راه افتاده بودیم به زور تو ماشین نگهت داشته بودم همش میخواستی سرتو توی اون باد خنک بیرون ببری . تا بالاخره رسیدیم خونه مامانی و بابایی که خدا رو شکر مراسم آخر شب و کیک تو پارکینگ خونه خودشان بود و من به محض رسیدن شمارو بردم بالا که با چند تا از مهمانها موندی خونه و من تونستم یکمی تو جمع مهمانها باشم . عروسی دایی شکر خدا به خوبی هرچه تمام تر برگزار شد و خیلی خیلی خوش گذشت . ایشالا که خوش بخت و عاقبت بخیر بشن .
اینم عروس کوچولوی من تو جشن داییش