تیداتیدا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

برای دخترم تیدا

هجده ماهگی دختر اناری

قربون دخترم برم که قد کشیده 82سانت رشدکرده وزن خوب گرفته12/250 گرم. 92/12/19 واکسن هجده ماهگی تو زدیم از خیلی وقت پیش استرس داشتم که اذیت بشی ولی خدارو شکر برعکس تصورم شما صبوری کردی فقط مختصری بیحال بودی تب کم  حتی پادرد نداشتی مثل بچه شیر میدویدی خدارا شاکرم که تورو دارم ومامان و نگران نمیکنی .فقط موقع واکسن دردت گرفت کلی گریه کردی در همان حال قطره فلج اطفالو بهت خوراندند که بالا آوردی از شدت گریه . بعد ده دقیقه دوباره قطره دادند. الهی همیشه سلامت باشی . دختر دونه اناری من سعی میکنه حرف بزنه جملات دوکلمه ای وبعضا سه کلمه ای میگه (مامان آهان )=مامان بشین.قربونت برم که از خودت فعل آهان رو برای نشستن انتخاب کردی .شعر یه توپ دارم&nb...
16 ارديبهشت 1393

هفده ماهگی ملوس

چه عروسکی شدی مامانی مهربان و با احساس . تورو دارم دیگه چه کم دارم تو که غمخوار منی. وقتی الکی گریه میکنم میگم تیدا نرو پیشم بمون هر جا باشی سریع برمیگردی پیش مامانو با یه بوس مهربون میخوای همه چیو از دل مامان در بیاری . بابا که از سر کار میاد میدوی و میپری تو بغلش . بغل کردن و چسبیدنو بلدی .میگم بچسب به مامان خودتو میاندازی تو بغلم و یک دستتم دور گردنم میندازی .  
3 اسفند 1392

شانزده ماهگی قندکم

عشق شونزده ماهه من میدونم یار منی    کوچولو دوست دارم تویی که دلدار منی   تولد شانزده ماهگی قندک       هشت تا دندونم دارم تازه   قندک در حال موزیک گوش کردن   یک روز صبح یهویی وووووووووووییییییییی چه هلویییییییییییییی       ...
3 اسفند 1392

تولد کفشدوزکی

تولد یکسالگی دختر نازم پنج شنبه 27 شهریور 92 با تمام استرس هامو ،نگرانیهام بخوبی وخوشی برگزار شد وفکر میکنم به همه مهمانها هم خوش گذشت .خدارو شکر که همه چی اونطوری که میخواستم انجام شد تا خاطره خوبی برای دیگران و یادگاری برای جیگر طلای خودم که خیلی چیزی از جشن نفهمید بماند و بداند که خیلی دوستش داریم .   دخترک کفش دوزک من     و اما عکسها. سالن جشن تولدت  سالن اجتماعات یک برج بود که اجاره کردیم و دی جی و بادکنک آرایی و تزئینات که توسط بابا و دایی جواد و دایی سعید و میلاد دوست دایی و امیر پسر خاله انجام شد دستشون درد نکنه            ...
14 آبان 1392

یکسال و یکماهگی گل نازم

تیدای مامان عشق مامان نمیدونی دیدن تلاشات برای اولین قدمها چه سروصدا و هیجانی تو خونه برپا کرده من و بابایی جیغ و هورا و خنده و دیگه نمیدونیم خوشگل خانممون را چه جوری از شدت خوشحالیمون  مطلع کنیم . اینروزا اولین قدمهاتو بر میداری و ما باعشقو لذت آرزو میکنیم همه قدمهاتو با موفقیت برداری . از چند روز مانده به تولدت دو سه قدم دو سه قدم شروع کردی و در طول این یک ماه هر روز بر تعداد قدمهات اضافه شد تا الان که دیگه چهار دست وپا رفتنو افت میدونی وبرعکس چند روز پیش که هنوز سرعت رو توی چهار دست وپا رفتن میدونستی حالا فقط وقتایی که حواست نیست چهار دست وپا میری و تا یادت میافته سریع بلند میشی راه میافتی . جالب اینکه هنوز تعادلتو یاد نگرفته بودی ...
22 مهر 1392

آتلیه یکسالگی

عزیز دل توپولی ملوس مامان ، شاهزاده خانم کوچولوی خونه ما ، دردانه دختر خانواده مامان و بابا ، شیرینتر از قند وعسل ، شما با ناز و ادات و هوش بالات دل همه رو بردی . برای یادگاری از قدو قواره و استایل یکسالگیت بردمت آتلیه . میخواستم قبل از اینکه راه بیفتی ازت عکس چهار دست و پایی بگیرم ولی شما در عرض چند روز بلند شدنو راه رفتنو یاد گرفته بودی طوری که تا میگذاشتیمت زمین فوری بلند میشدی و تیک تیک تیک راه میرفتی اصلا تو دکورها بند نمیشدی با اینکه سخت میشد خندوندت ولی در کل از عکسات راضیم من و مامانی شما رو برده بودیم و چند ساعتی طول کشید تا چندتا دکور و چند دست لباس را عوض کنیم آخرین لباسو که خواستم تنت کنم واقعا خسته و غرغرو شده بودی دیگه دی...
4 مهر 1392

یکسالگیت مبارک

با شکوهترین هدیه خداوند تیدای من تولدت مبارک . من امروز مادرم من هر روز مادرم  . یکسال پیش در این روز چشمامو باز کردم و تو را در آغوشم گذاشتند چقدر منتظر دیدن روی ماه تو بودم و تو چه آروم و معصوم به من چسبیدی . برای تو عمری دراز و روزهای خوب و شبهای روشن و زندگی پربرکت وقلبی مهربان آرزو میکنم . یکساله شدنت مبارک دردانه من . بدنیای ما خوش آمدی . تو که باآمدنت دنیای من و بابا رو رنگی و گرم وشاد کردی . پارسال اینموقع خدابه مایک دختر زیبا عطا کرد که ما اسمشو گذاشتیم تیدا یعنی دختر زیباروی و همچنین دختر آفتاب و تو دختر آفتابم با نور خودت دنیامونو روشنتر کردی . نامدار باشی . تولدت مبارک فرشته کوچک خوشبختی . خدا رو شکر که خدا از بی...
20 شهريور 1392