بیست ماهگی امید مامان
هرچی از شیرین زبونی های این روزای تو بگم نمیتونم حق مطلبو ادا کنم عزیزکم خودت با این سر زبونت باعث میشی همه بخورنت و گازت بگیرن بعدشم میگی بابا نتن بلم تن گاز درد .وقتی بزرگ شدی و فیلماتو دیدی متوجه میشی چه لذتی داشته شنیدن اولین تلاشها و تجربه های تو در جمله ساختن . همه وجود مامان که طاقت لحظه ای جداییتو ندارم میدونی این لباس خوشتل که پوشیدی مال مامان بوده که مامانی نونو نگه داشته برای نوه گلش که شما باشی فکر کن یک لباس سی ساله قربون اون مرواریدای درخشانت برم من این عکسو بخاطر برق چشمات دلم نیومد نذارم تلاش برای پوشیدن عینک یا ب...
نوزده ماهگی تیدا دان
قربونت برم که به خودت میگی تیدا جان .جان منی عزیزم . اتفاق جدید و مهم والبته شگفت انگیز اینکه شما هجده ماهگی رو که تمام کردی بطرز ماهرانه ای نطقتون باز شد . دختر شیرین زبونم مثل بلبل حالا دیگه حرف میزنه حرف که نه سخنرانی میکنه آوازمیخونه از هیچ کلمه ای نمیگذره هرچی بگیم تکرار میکنه حتی قسطنطنیه و مولتی ویتامینم با هرسختی میگه (بوتی بیتاتالین ) . چشم نخوری الهی همه رو دیوونه کردی با حرفات . اسم همه رو کامل وبا عنوانشون میگی مثل دایی ها وعمو و مامان و بابا رو هم با اسم میگی .شعر ها رو که ماه پیش من میخوندم شما آخرشو میگفتی حالا تا میخونم میگی نخون بعد خودت با آوای من شروع میکنی به خوندن .هنوز شعرها رو کامل نمیگی اما شروعشو خیلی خوب میای م...
نویسنده :
مامان
13:35
هجده ماهگی دختر اناری
قربون دخترم برم که قد کشیده 82سانت رشدکرده وزن خوب گرفته12/250 گرم. 92/12/19 واکسن هجده ماهگی تو زدیم از خیلی وقت پیش استرس داشتم که اذیت بشی ولی خدارو شکر برعکس تصورم شما صبوری کردی فقط مختصری بیحال بودی تب کم حتی پادرد نداشتی مثل بچه شیر میدویدی خدارا شاکرم که تورو دارم ومامان و نگران نمیکنی .فقط موقع واکسن دردت گرفت کلی گریه کردی در همان حال قطره فلج اطفالو بهت خوراندند که بالا آوردی از شدت گریه . بعد ده دقیقه دوباره قطره دادند. الهی همیشه سلامت باشی . دختر دونه اناری من سعی میکنه حرف بزنه جملات دوکلمه ای وبعضا سه کلمه ای میگه (مامان آهان )=مامان بشین.قربونت برم که از خودت فعل آهان رو برای نشستن انتخاب کردی .شعر یه توپ دارم&nb...
نویسنده :
مامان
11:23
هفده ماهگی ملوس
چه عروسکی شدی مامانی مهربان و با احساس . تورو دارم دیگه چه کم دارم تو که غمخوار منی. وقتی الکی گریه میکنم میگم تیدا نرو پیشم بمون هر جا باشی سریع برمیگردی پیش مامانو با یه بوس مهربون میخوای همه چیو از دل مامان در بیاری . بابا که از سر کار میاد میدوی و میپری تو بغلش . بغل کردن و چسبیدنو بلدی .میگم بچسب به مامان خودتو میاندازی تو بغلم و یک دستتم دور گردنم میندازی .
نویسنده :
مامان
11:07
شانزده ماهگی قندکم
عشق شونزده ماهه من میدونم یار منی کوچولو دوست دارم تویی که دلدار منی تولد شانزده ماهگی قندک هشت تا دندونم دارم تازه قندک در حال موزیک گوش کردن یک روز صبح یهویی وووووووووووییییییییی چه هلویییییییییییییی ...
نویسنده :
مامان
9:39
پانزده ماهگی ناناز
تا خواستیم تولد بگیریم رفتی زیر میز دالیییییییییی ...
نویسنده :
مامان
9:38